یادته روزی که کمکت کردم از بزرگترین گناه دنیا نجات پیداکنی؟...
یادته روزایی که کنارت موندم تا امیددوباره بهت برگرده؟...
یادته روزایی که منو خندوندی تا غصه هارو فراموش کنم؟...
وبهت گفتم ازامروز به بعد...مث یکی ازاعضای خونوادم...خودمو نسبت بهت مسئول میدونم...
حالا میفهمی چقد سخته که تو رو تخت بیمارستان خوابیدی ومن نمیتونم کاری کنم؟!...
حتی نمیتونم بیام ببینمت...
یاصداتو بشنوم...
زودترخوب شو...من دیگه جاندارم...ازهمه طرف سختیای زندگی بهم حمله کردن...لبریزه لبریزم...
آه...خوب شو...
نظرات شما عزیزان:
دوما: L-:
سوما: L-:
پاسخ: :-P
چرا اینقدر غمگین نوشتی نگین ؟
پاسخ: گاهی دلتنگی باعث میشه آدم زیادی غمگین بنویسه... :)
خیلی کلیشه ایه....میدونم.....
ولی...
خودتم میدونی الهه خوب میشه....
خدا دوس نداره بندش خودشو اذیت کنه....
و کسی دوس نداره بانوش ناراحت باشه....
پاسخ: اولا:یه سری چیزا مث صبر کلیشه نمیشه...اگرم بشه بازم خوبه. دوما:نگفتم خوب نمیشه...ناراحتم که دردمیکشه واذیت میشه... سوما: ... :) ...
موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،